شدم مانند رود از بارشی جریان که میگیرد
که من بدجور دلتنگ توام باران که میگیرد
دلم تنگ است میدانی پناهم شانه های توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که میگیرد
من آن احساس دلتنگی ناگاه پس از شوقم
شبیه حس دیدارم ولی پایان که میگیرد
غروبی تلخ و دلگیرم غروب دشت تنهایی
دل دشتم من از نی ناله چوپان که میگیرد
چه بی راهم، چه از غم ناگزیرم من، چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که میگیرد
چقدر از خاطراتت ناگزیرم، نه گریزی نیست
منم و باز باران بین قم تهران که میگیرد
تو را عشق تو را آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل میشود کارم دلم آسان که میگیرد
سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که میگیرد... ولی باران که میگیرد..
»Mrs. Shin ساعت 2:19 صبح روز یکشنبه 92 مرداد 20